بازی روسیه در صفحه اوکراین را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
این پرسشی است که بسیاری از تحلیگران را مشغول خود کرده است و از خود میپرسند چرا پوتین به اوکراین حمله کرد؟ دلائل بیشماری میتوان برای این حرکت پوتین برشمارد و مهمترین دلائلی که تاکنون برشمرده شده است مربوط به “پیشروی ناتو” در مرزهای روسیه و “تحقیر روسیه” توسط غرب بوده است و حرکت پوتین و عکس العمل آمریکا و اروپا را در چنین چارچوبهایی تفسیر و صورتبندی میکنند.
اما به نظرم این سنخ از تفاسیر نمیتواند چنین حرکت سترگی را تبیین کند. اگر صفحه سیاست جهانی را به مثابه “صفحه شطرنج” در نظر بگیریم آنگاه حرکت پوتین را نمیتوان بر اساس تغییر مهرههای موجود در صفحه شطرنج تبیین کرد بل حرکت او در اشغال اوکراین به مثابه برهمزدن صفحه و مهرههای بازی شطرنج بود و این در عالم سیاست یک معنا بیشتر ندارد و آن این است که در میانه بازی شطرنج حریف از قوانین جودو استفاده کرده است تا نشان دهد که او در “زمین بازی” دیگری میخواهد بازی کند.
اگر این مفروض درست باشد که پوتین و مشاورانش علاقهای به بازی شطرنج ندارند و در میانه بازی شطرنج به سراغ بازی جودو رفتهاند آنگاه پرسش اینجاست که این تغییر بنیادین زمین بازی چه دلیل یا دلائلی دارد؟ تحقیر روسیه و پیشروی ناتو به عنوان دو مولفه اصلی در تبیین بازی بین روسیه و ناتو تا زمانی قابل قبول بود که کرملین طبق قواعد شطرنج مهرهها را میچید ولی پوتین با اشغال اوکراین کامل قواعد بازی را بهم زد و “زمین نوینی” برای “بازی جدید” خود که شباهتی به شطرنج ندارد بل به جودو و بوکس بیشتر شباهت دارد، آغاز کرده است و پرسش این است که هدف این جودو یا بوکس در “زمین اوکراین” چیست؟
این پرسشی است که در این مدت کوتاه که تحلیلهای سی ان ان و بی بی سی و مفسران چینی و روسی و هندی و ایرانی و اروپایی را گوش کردهام به آن میاندیشم ولی تفاسیر موجود پاسخگوی بازی پوتین نیستند. چرا؟ چون همگی معطوف به تبیین بازی پوتین در قالب “زمین بازی شطرنچ” هستند و این درحالیست که او در حال شطرنج بازی نیست و سوال اینجاست که اگر پوتین شطرنج بازی نمیکند پس بازی او برای چیست؟
برای پاسخ به این پرسش باید از دایره منطقهای موجود فاصله بگیریم و از غلیان احساسات دوری کنیم و “منطق بازی” کرملین را با ارجاع به اهداف بلندمدت روسیه و با تعریف پوتین و مشاورانش درک کنیم که منطبق بر “منطق سرزمینی” روسیه است که از سال ۱۷۲۱ در سطح جهانی در حال جولان است و فهم این منطق در تحلیل پوتین نقش بسزایی دارد.
به نظرم کلید فهم بازی کرملین با ارجاع به مفهوم “سیادت جهانی” قابل تبیین است. در جهان بیش از دویست و پنجاه کشور وجود دارد ولی شاید چند کشور در جهان وجود دارند که سیاستهای خود را با تکیه بر مفهوم “سیادت جهانی” تعریف و دنبال میکنند و سیاستهای آنها موجب “انشاء نظم جهانی” برای تمامی دویست و اندی کشور در عالم میشود. این، آن نکتهای است که باید در فهم حرکت پوتین باید به آن بیندیشیم. به عبارت دیگر، کرملین برای روسیه در “ساحت سیادت جهانی” سهم میخواهد و نقشی کمتر را نمیپذیرد و حرکت روسیه در داخل اوکراین و اشغال منلطق دیگر اروپا را هم نباید دور از انتظار دانست. چرا؟ زیرا کرملین برای خود جهانی را نمیتواند تصور کند که در آن سیادت جهانی نداشته باشد.
این، آن مفهوم کلیدی است که باید در فهم تحولات آتی روسیه و چین و آمریکا باید مد نظر داشت. در ایران هنوز تفکری در باب “سیادت جهانی” در ذهن استراتژیستهایش شکل نگرفته و این خود موجب شده است فهمی از روند تحولات جهانی وجود نداشته باشد و تحلیلهای نهایتاً معطوف به ماه یا هفته باشد و این درحالیست که مفهوم “سیادت جهانی” ذیل بازه زمانی صد ساله قابل درک است.
سقوط زلینسکی!
یک هفته پیش در توئیتی اشاره کردم که حل بیهزینه مشکل بحران “سقوط زلینسکی” میتواند باشد که هم آمریکا و هم روسیه بدون درگیری و ملت اوکراین هم بدون خونریزی از این معضل عبور کنند اما الیگارشی قدرت و ثروت به توافق “هنوز” نرسیدند ولی احتمال فرار زلینسکی به اسرائیل و آمریکا وجود دارد. در نشست “بحران اوکراین” هنگامیکه در آخر برنامه مجری پرسید آیا پوتین کیف را تصرف خواهد کرد در پاسخ به او گفتم: آری!
اما نکته اینجاست که سناریوهای پیش روی چیست؟ پوتین برای استمرار حکومت اتوکراتیک خود نیاز به منابع ارزان و فروش نفت و گاز به کشورهای متمول اروپا دارد و “نورد استریم” پروژهای بود که میتوانست تا پنجاه سال دیگر سیستم اتوکراتیک روسیه را تضمین کند ولی آمریکا چنان ضربهای به آن زد که تا سالها باید احیای آن را روسیه در خواب ببیند. حال ممکن است با ورود ارتش روسیه به اوکراین نبردهای پارتیزانی آغاز گردد و این منتهیالیه آرزوی ناتو است که “سناریو افغانستان و اشغال شوروی” را اینبار با پوتین و فدراسیون روسیه رقم بزند.
اما احتمالات داخلی روسیه را هم نباید از نظر دور داشت و آن بازی مرگباری است که “سیستم لیبرالها” در کرملین ممکن است آغاز کنند و آن سرنگونی پوتین و نجات سرمایههای خود در غرب و امکان تداوم پوتینیسم بدون پوتین خواهد بود.
نکتهای که نباید از آن غافل شد وضعیت شکننده اقتصادی روسیه است که متکی به فروش نفت و گاز خود به اروپا و غرب است و مسدود شدن این مجاری تداوم و بقای پوتین را به مخاطره جدی خواهد انداخت و امکان بسیج تودهها را به عنوان اهرمی توسط آمریکا و شرکای اروپائیشان فراهم خواهد کرد و این جهتی است که دولت بایدن به سرعت به آن سمت در حال حرکت است و بانکهای بیشماری که متعلق به روسیه هستند در حال تحریم و بلوکه شدن هستند. سرمایههای فراوان حاکمان روسیه که در فضای جهانی مستقر بودند از پاشنههای آشیل پوتین میباشند و این امر نیز خود در نبرد ارادهها تاثیر سهمگینی خواهد داشت.
هنوز ملت اوکراین “بیدار” نشده است ولی اگر این مهم رخ دهد بسیاری از معادلات میتوانند تحت تاثیر این چرخش قرار بگیرند.
روسیه با اشغال کامل اوکراین تا کیف بدنبال قطع دستان اوکراین از “دریای سیاه” و احتمال آتی استقرار ناوگان آمریکا و ناتو در دریای سیاه و تحدید و تهدید روسیه از آن سوی نیز هست. اما آمریکا به دنبال اهداف بلند مدتتر دیگری نیز هست که حذف چین از سیبری یکی از آنهاست. به سخن دیگر، نبرد اوکراین سیطره بر اوکراین صرفاً نیست بل ریلگذاری نبرد آتی برای چیرگی بر دشتها و رودهای پهناور سیبری است که ناتو به دنبال اخراج چین و روسیه از آنجا در قرن بیست و دوم است.
نویسنده: سید جواد میری
دانشیار جامعه شناسی و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی